English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6041 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
skylark U تفریح وجست وخیز کردن
skylarks U تفریح وجست وخیز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreations U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreation U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
lopes U جست وخیز کردن
cavorted U جست وخیز کردن
cavorting U جست وخیز کردن
loped U جست وخیز کردن
cavorts U جست وخیز کردن
lope U جست وخیز کردن
cavort U جست وخیز کردن
loping U جست وخیز کردن
frisk U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
recreate U تفریح کردن
game U تفریح کردن
recreating U تفریح کردن
recreates U تفریح کردن
to d. one self U تفریح کردن
recreated U تفریح کردن
article U تفریح کردن
articles U تفریح کردن
sikt U باجست وخیز رقص کردن
leapfrog U باجست وخیز حرکت کردن
hop U جست وخیز کوچک کردن
tumbles U جست وخیز کردن پریدن
hopped U جست وخیز کوچک کردن
leapfrogging U باجست وخیز حرکت کردن
hopping U جست وخیز کوچک کردن
leapfrogs U باجست وخیز حرکت کردن
hops U جست وخیز کوچک کردن
tumbled U جست وخیز کردن پریدن
skip U جست وخیز کردن تپیدن
tumble U جست وخیز کردن پریدن
leapfrogged U باجست وخیز حرکت کردن
skips U جست وخیز کردن تپیدن
skipped U جست وخیز کردن تپیدن
splurging U تفریح وولخرجی کردن
play U تفریح بازی کردن
splurges U تفریح وولخرجی کردن
splurged U تفریح وولخرجی کردن
playing U تفریح بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
splurge U تفریح وولخرجی کردن
plays U تفریح بازی کردن
galumph U جست وخیز نشاط انگیز کردن
plays U تفریح کردن ساز زدن
played U تفریح کردن ساز زدن
amuses U مشغول کردن تفریح دادن
play U تفریح کردن ساز زدن
playing U تفریح کردن ساز زدن
amuse U مشغول کردن تفریح دادن
disport U بازی کردن تفریح کردن
disported U بازی کردن تفریح کردن
disporting U بازی کردن تفریح کردن
disports U بازی کردن تفریح کردن
saltation U جست وخیز
frisking U جست وخیز
capriole U جست وخیز
frisked U جست وخیز
frisk U جست وخیز
spring U جست وخیز
gambolled U جست وخیز
bound U جست وخیز
gamboling U جست وخیز
gamboled U جست وخیز
gambol U جست وخیز
caper U جست وخیز
frolics U جست وخیز
frolicking U جست وخیز
frolicked U جست وخیز
frolic U جست وخیز
exultance U جست وخیز
skitter U جست وخیز
capered U جست وخیز
capers U جست وخیز
gambolling U جست وخیز
gambols U جست وخیز
springs U جست وخیز
frisks U جست وخیز
tittup U جست وخیز
gambade U جست وخیز
jaunts U تفریح
disport U تفریح
gust U تفریح
diversions U تفریح
paseo U تفریح
gusts U تفریح
recreation U تفریح
disporting U تفریح
recreations U تفریح
divertimento U تفریح
jaunt U تفریح
amusement U تفریح
amusements U تفریح
disports U تفریح
recreative U تفریح
diversion U تفریح
disported U تفریح
frisky U جست وخیز کنان
friskiest U جست وخیز کنان
friskier U جست وخیز کنان
skippered U جست وخیز کننده
skipper U جست وخیز کننده
skippering U جست وخیز کننده
skippers U جست وخیز کننده
lopes U بجست وخیز دراوردن
lope U بجست وخیز دراوردن
loping U بجست وخیز دراوردن
curvet U شوخی جست وخیز
saliency U چابکی درجست وخیز
salience U چابکی درجست وخیز
saleintiant U درحال جست وخیز
coltish U جست وخیز کننده
saleint U درحال جست وخیز
jumpingly U جست وخیز کنان
loped U بجست وخیز دراوردن
diverting U تفریح امیز
sporting U تفریح دوستانه
Break. Recess. U زنگ تفریح
amusingly U تفریح دهنده
amusing U تفریح دهنده
breaks U زنگ تفریح
break U زنگ تفریح
skittle U بازی تفریح
amusive U تفریح امیز
promenader U تفریح کننده
amusive U تفریح دهنده
sink or swim <idiom> U افت وخیز درکاری داشتن
lopes U جست وخیز وشلنگ تخته
loping U جست وخیز وشلنگ تخته
lope U جست وخیز وشلنگ تخته
loped U جست وخیز وشلنگ تخته
happy hour <idiom> U ساعات تفریح وخوشی
entertain U عزیزداشتن تفریح دادن
entertains U عزیزداشتن تفریح دادن
To be fond of fun. U اهل تفریح بودن
pastime U تفریح کاروقت گذران
pastimes U تفریح کاروقت گذران
entertained U عزیزداشتن تفریح دادن
All work and no play. U کار بدون تفریح
dalliance U تفریح و بازی از روی هوسرانی
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
roof garden U تفریح گاه بالای بام
This is not my idea of pleasure ( fun ) . U به نظر من این هم تفریح نشد
sportive U سرگرم تفریح وورزش ورزشی
playful U اهل تفریح و بازی بازیگوش
joyride U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyrides U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
tubing U ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
I said it only in fun. U فقط برای تفریح این حرف رازدم
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
april fool U کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
small game U پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com